کد خبر: ۸۸۶۶
۲۶ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۰

رضا عطاران بازیگری تئاتر را از گروه ما آغاز کرد

بیش از سه‌دهه از کار بازیگری و تئاتر محمدرضا یعقوبی می‌گذرد. او اولین کار‌های بازیگری را از مدرسه شروع کرد و هنوز هم خاطره اولین بازیگری در مدرسه را به یاد دارد.

در روزگاری که گرفتاری‌ها و مشکلات فراوان زندگی مجال خندیدن را از آدم می‌گیـرد و حتی تمـاشای کمدی‌های کلاسیک سینما نمی‌تواند لبخنـدی بر لبان مردم بنشاند، خنداندن و شاد کردن کار بسیار سختی است، اما بازیگر تئاتر و هنرمند محله ما توانسته است به‌راحتی لب‌ها را خندان و دل‌ها را شاد کند. با او گفتگو می‌کنیم و او از تلاش‌هـایش در وادی هنر تئاتر می‌گوید.  

 

اولین گام از تئاتر مدرسه  

 محمدرضا یعقوبی، متولد سال‌۱۳۴۴ مشهد است. بیش از سه‌دهه از کار بازیگری و تئاتر او می‌گذرد. او اولین کار‌های بازیگری را از مدرسه شروع کرد و هنوز هم خاطره اولین بازیگری در مدرسه را به یاد دارد.

او می‌گوید: سال چهارم دبستان که بودم، یک معلم نقاشی داشتیم که گاهی‌وقت‌ها برای ما عروسک‌های پارچه‌ای می‌آورد و ما این عروسک‌های پارچه‌ای را به دست کرده و نمایش‌هایی اجرا می‌کردیم. از همان زمان به این کار علاقه‌مند شدم.

در یکی از این نمایش‌ها من به معلم نقاشی پیشنهاد دادم که به جای استفاده از عروسک‌های پارچه‌ای، خودمان نقش را بر عهده بگیریم. معلم هم قبول کرد و ما با رنگ‌آمیزی چهره، بازی کردیم. بعد‌ها من و چند نفر دیگر از بچه‌ها جزو بازیگران اصلی مدرسه شدیم و در بیشتر مراسم ملی (زمان شاه) بازیگری می‌کردیم. یکی از این مراسم، جشن سالگرد پادشاهی بود.

سال‌۱۳۵۶ معلم نقاشی ما که به انقلابیان پیوسته بود، ما را برای آخرین نمایش آماده کرد. این نمایش داستان یک شیر جنگلی ظالم بود که با اتحاد حیوانات جنگل مجبور به فرار می‌شود. روز جشن تاج‌گذاری همه خانواده‌ها برای دیدن نمایش به مدرسه آمده بودند.

گروه نمایشی ما بالای سکو رفت تا نمایش را اجرا کند. اجرای نمایش به اینجا رسید که حیوانات جنگل علیه شیر قیام می‌کنند و او فرار می‌کند. در این هنگام یکی از تماشاگران با صدای بلند فریاد زد: مرگ بر ظالم، ظالم سرنگون است!

با این حرکت رئیس دبستان که فرد شاه‌دوستی بود، متوجه ماجرا شد و اجرای نمایش را متوقف کرد. بعد از چنددقیقه ماموران ساواک وارد مدرسه شدند و معلم نقاشی را به جرم نمایش هدفمند و اغتشاش دستگیر کردند. بعد از این ماجرا فعالیت گروه نمایش ما متوقف شد.

 

رضا عطاران بازیگری تئاتر را از گروه ما آغاز کرد

 

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

محمدرضا یعقوبی در اولین جشن پیروزی انقلاب اسلامی (بهمن ۱۳۵۸) با همان گروه نمایشی مدرسه، نمایش نیمه‌تمام دوران شاه (شیر ظالم) را اجرا می‌کند، اما این‌بار به جای شیر، چهره خود شاه به تصویر درمی‌آید.

یعقوبی در این‌باره می‌گوید: در اولین جشن همه به دنبال آن بودند که آن را هرچه باشکوه‌تر برگزار کنند. من به این فکر افتادم که نمایش (شیر ظالم) را دوباره در مدرسه اجرا کنم، اما این‌دفعه بدون هیچ ترسی، یک‌نفر نقش شاه را بازی کرد و بقیه گروه هم مردم مبارز ایران بودند که در پایان نمایش شاه فرار می‌کرد.

بیشتر تماشاگران همان والدینی بودند که نمایش نیمه‌تمام شیر ظالم را در دوره شاه دیده بودند. آن‌ها امروز این نمایش را با دیدن چهره سیاه شاه و فرار خفت‌بارش تما‌شا می‌کردند. آن‌ها با یادآوری خاطرات جان‌فشانی انقلابیان و مبارزان علیه رژیم شاه که برخی نیز حالا شهید شده بودند، اشک می‌ریختند.

خاطره این نمایش یکی از بهترین خاطرات مهم زندگی من است و من هرگز لحظه‌ای را که تماشاگران با چشمان اشکبار ما را تشویق می‌کردند، فراموش نخواهم کرد. اجرای این نمایش تاثیر عجیبی داشت و گروه نمایشی ما به عنوان گروه برتر نمایشی ناحیه به کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان معرفی شد. از این زمان به بعد گروه تئاتر ما به صورت حرفه‌ای فنون نمایش و بازیگری را فرا‌گرفت.

 

ورود رضا عطاران به گروه تئاتر

بعد از گذشت چندماه که گروه ما فنون بازیگری را فرا‌گرفت، چند نمایش را در زمینه تئاتر کودک برنامه‌ریزی و اجرا کرد که محل توجه کانون فکری کودکان‌ونوجوانان قرار گرفت و ما موفقیت‌ها و رتبه‌هایی نیز به دست آوردیم.

در همین زمان بود که با مشارکت بسیج مساجد، نمایشنامه‌هایی را در محله‌های مختلف مشهد اجرا کردیم و در هنگام اجرای یکی از این نمایشنامه‌ها که در محله ضد اجرا شد، با آقای رضا عطاران آشنا شدیم.

رضا عطاران ۱۲ ساله بود که به گروه ما پیوست، از او خواستم چند صحنه بازی کند و فهمیدم که استعداد خوبی دارد

قرار شده بود یک نمایش جنگی حماسی را به مدت دوشب در مسجد محله ضد اجرا کنیم. شب اول که نمایش تمام شد و بچه‌ها مشغول پاک کردن گریم از سر و صورت خود بودند، نوجوانی ۱۳، ۱۲ ساله که چهره نجیب و بسیار آرامی داشت، به داخل اتاق ما آمد و بعد از سلام و احوال‌پرسی به بچه‌ها گفت: می‌خواهم با رئیس گروه صحبت کنم. همه من را نشان دادند. به طرف من آمد و با کم‌رویی و کمی خجالت گفت: من می‌خواهم بازیگر شوم.

من پرسیدم: تا حالا بازیگری کردی؟
-بله در گروه نمایش مدرسه.  

او سه‌چهار سالی از من کوچک‌تر بود. از رضا خواستم که چند صحنه بازی کند. بعد از دیدن بازیگری‌اش فهمیدم که استعداد بازیگری را دارد. موافقت کردم و به این ترتیب رضا عطاران وارد گروه ما شد.

رضا استعداد خوبی برای بازیگری داشت و در همان ماه‌های اول به عنوان یکی از اعضای اصلی به اجرای نقش پرداخت. ما به همراه رضا در چند نمایش از جمله نمایش شیطان سفید ماشاءا... وحیدی و چند نمایش دیگر نیز بازی کردیم.

رضا صورت خندان و چشمان شادی داشت و آدم شوخ‌طبعی نیز بود. به همین دلیل من معتقد بودم که او باید بازی کمدی انجام دهد و برای اجرای نقش‌های جدی و محکم ساخته نشده است.

به همین دلیل به او پیشنهاد کردم که در یک نمایش سیاه‌بازی (تخت حوضی) بازی کند. رضا اعتقاد چندانی به حرف من نداشت، ولی سرانجام راضی شد. به همین دلیل ما نمایش کمدی و طنز «صدام در دام» را به همراه رضا تمرین کردیم و برای اولین‌بار برای بسیج ناحیه‌۲ مشهد اجرا کردیم.

در این نمایش رضا با ابتکارات و حرکات سریعی که داشت، باعث خنده شدید حاضران و تشویق فراوان آنان شد. بعد از پایان نمایش باز هم من به رضا گفتم‌: تو فقط باید بازیگر طنز و کمدی بشوی؛ البته رضا عطاران بعد از مدتی از گروه ما جدا شد و برای بازی به تهران رفت.

سرانجام هم در بازیگری و کارگردانی طنز موفقیت‌های خوبی به دست آورد. من هم از اینکه امروز رضا عطاران یکی از بازیگران مشهور کشورمان شده است، خیلی خوشحال هستم. اگرچه با ما کمی بی‌مهری کرده است، باز هم افتخار همه مشهدی‌هاست.

 

رضا عطاران بازیگری تئاتر را از گروه ما آغاز کرد

 

شاگردی بزرگان تئاتر و بازیگری مشهد

یعقوبی در ادامه مسیر بازیگری خود به گروه تئاتر تربیت هلال‌احمر می‌پیوندد و زیر نظر استاد سعید تشکری به کار بازیگری و نمایش ادامه می‌دهد و سرانجام به طور رسمی جذب اداره فرهنگ‌وارشاد مشهد می‌شود.

از این زمان است که بازی با کارگردان‌ها و بازیگران مشهور مشهدی را تجربه می‌کند. او برای بهتر شدن بازیگری خود چند دوره بازیگری را در کلاس درس استادان سعید تشکری، رضا صابری، محسن مخملباف و... می‌گذراند که تاثیر زیادی در افزایش اطلاعات و تجربیات بازیگری او دارد.

به دنبال آن نیز در نمایشنامه‌های چند نفر از بازیگران و کارگردانان مشهدی مانند مهدی صباغی، داریوش ارجمند و... بازی می‌کند و در این مدت از آنان تجربه‌ها می‌آموزد؛ به‌خصوص بازی در نمایش استاد داریوش ارجمند برای او بسیار خاطره‌انگیز است.

او با ذکر خاطره‌ای از این استاد بازیگری می‌گوید: در نمایش «منوس کاپیتول» که کارگردانی آن بر عهده داریوش ارجمند و سعید تشکری بود، استاد داریوش ارجمند در هنگام تمرین بازی، ضعف‌های بازی ما را هم تذکر می‌داد.

در یک صحنه از این بازی که من در برابر داریوش ارجمند قرار گرفته بودم، باید یک جمله حماسی را بیان می‌کردم. بعد از آنکه من جمله را بیان کردم، استاد با ناراحتی به من گفت: جوان! این راه بازیگر شدن نیست، تو باید در نقشت غرق بشوی.

اگر یک لات هستی، باید همه‌چیزت (لباس، حرکاتت، زبانت و...) مثل یک لات باشد. یا این‌طور باش یا صحنه نمایش را ترک کن. من با شنیدن این کلمات خیلی ناراحت شدم، اما بعد از چنددقیقه استاد به دیدن من آمدند و با کمی شوخی و خنده ناراحتی من کمتر شد. بعد از آن نیز همان جمله را تکرار کردند و من متوجه شدم که ضعیف بازی کردم. به هر حال این خاطره برای من ماندگار شده است.

 

نمایش‌های مناسبتی‌موقعیتی

یعقوبی با وجودی که بازیگری کمدین و طنزپرداز است، به جریان زندگی اجتماعی در شهر و کشور نیز بی‌توجه نیست و رویداد‌های اجتماعی نقش اصلی در بازیگری او دارد.

او با اشاره به نقش حساس بازیگران در مسائل اجتماعی می‌گوید: من به هنر متعهد، اعتقاد دارم و هرگز به خاطر پول، اعتقادم را زیر پا نمی‌گذارم. چند سال قبل که برخی افراد معارض و بدخواه به دنبال دودستگی در بین مردم و حکومت و به‌ویژه به دنبال راه‌اندازی جریان قوم‌گرایی بودند، به عنوان بازیگر در نمایش «رمز پیروزی» به کارگردانی جواد اردکانی و غلام‌رضا سالم بازی کردم.

این نمایش که با حمایت سپاه و بسیج تهیه شده بود، در بیشتر مناطق قوم نشین ایران اجرا شد و تاثیر زیادی بر تحکیم هویت ملی و ایرانی در بین این اقوام گذاشت. من نیز که از بازیگران این نمایش بودم، احساس غرور می‌کردم.

یکی دیگر از مشکلات اجتماعی جامعه ما مسئله مرگ است که خیلی از ما آن را فراموش کرده‌ایم و دیدگاه بدی درباره آن داریم. به همین دلیل با همکاری عباس رثایی یکی از داستان‌های اوژن یونسکو را که به مسئله مرگ می‌پردازد، انتخاب کرده و در قالب کمدی و طنز با نام «شاه می‌میرد» به نمایش در آوردیم. به‌طور‌کلی من بازیگری در نمایش‌های اجتماعی را که به مشکلات جامعه می‌پردازد، دوست دارم.

 

بازیگری در شبکه استانی

محمدرضا یعقوبی هم‌زمان با تاسیس شبکه استانی صدا‌وسیمای خراسان رضوی به عنوان یکی از بازیگران محلی به ایفای نقش می‌پردازد که برخی از این فیلم‌های تلویزیونی عبارتند از بازی در برنامه‌های شب شرقی، سریال رستوران مرداد، مثل باران، حصار، تابستان عزیز، من قهرمان نیستم، مرز پرگهر و مرد‌ها دروغ نمی‌گویند.

وی در این‌باره می‌گوید: با توجه به لهجه‌های مختلف و شیرین استان خراسان رضوی و ادبیات غنی که این استان دارد، شبکه خراسان رضوی می‌تواند یکی از غنی‌ترین شبکه‌های استانی کشور باشد. از طرف دیگر با توجه به وجود شهر مشهد و حضور میلیونی زائران، فرصت خوبی است که ما بتوانیم فرهنگ و لهجه خراسانی را در قالب نمایش و فیلم به دیگران معرفی کنیم. 

 

رضا عطاران بازیگری تئاتر را از گروه ما آغاز کرد

 

فعالیت در زمینه شاعری

یعقوبی در مدت حدود سه‌دهه بازیگری و نویسندگی در تئاتر نمایشنامه‌های زیادی نوشته، کارگردانی و بازیگری کرده است. به همین دلیل به شاعری نیز علاقه پیدا می‌کند و به دنبال فرصتی می‌گردد که در شاعری نیز طبع‌آزمایی کند. سرانجام یک‌حادثه باعث ورود او به عرصه شاعری می‌شود.

او با یادآوری این ماجرا می‌گوید: در همایشی که برای اجرای نمایش طنز دعوت شده بودم، به من اعلام کردند که مجری برنامه خانمی نابیناست که فرزند شهید است. خیلی تعجب کردم و با خودم فکر کردم چطور می‌شود با چشمان نابینا روبه‌روی یک عده ایستاد و برای آنان سخنرانی کرد.

در همین افکار بودم که خانم مجری روی صحنه رفت و شروع به سخنرانی کرد. چنان با تسلط و اقتدار صحبت می‌کرد که هیچ متوجه نمی‌شدی نابیناست. در بین سخنرانی نیز برخی اشعار خود را می‌خواند. این ماجرا چنان تاثیری بر من گذاشت که بعد از پایان همایش به دیدن این شاعر نابینا رفتم.

ابتدا از اجرای خوب او تشکر کردم و بعد هم به او گفتم: من خیلی دوست دارم شعر بگویم، اما همیشه فکر می‌کردم که استعداد این کار را ندارم، اما با دیدن شما احساس می‌کنم که می‌توانم این کار را انجام بدهم.
خانم مجری نیز در جواب من گفت: هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو... چند روز بعد از این ماجرا من توانستم اولین شعرم را بگویم:
من راه وفا و پایداری ز تو می‌خواهم و بس/ آداب صفا و سازگاری ز تو می‌خواهم و بس.
چون عاشقی و عشق و محبت همه قاموس من است/ عاشقی و بندگی و راه رهایی ز تو می‌خواهم و بس

بعد از سرودن این شعر با تشویق همین خانم مجری در کلاس‌های شب شعر شرکت کردم و تاکنون اشعار زیادی سروده‌ام و امیدوارم که به‌زودی آن‌ها را چاپ کنم.     

 

تئاتر مشهد را دریابیم  

در پایان این گفتگو محمدرضا یعقوبی ضمن تقدیر و تشکر از حمایت‌های سازمان فرهنگی‌وتفریحی شهرداری می‌گوید: با وجودی که تئاتر هنر فاخر و انسان‌سازی است، توجه زیادی به آن نمی‌شود. امروز اقبال زیادی در نسل جوان به تئاتر و نمایش‌های سنتی (تخت‌حوضی و سیاه‌بازی) وجود دارد، اما امکانات و منابع چندانی برای ترویج آن اختصاص داده نمی‌شود و هنر تئاتر در بین افراد خاص و اندکی شناخته شده است که امیدوارم با تلاش مسئولان این هنر گسترش یابد و عمومی‌تر شود.  


* این گزارش چهارشنبه، ۱۸ تیر ۹۳ در شماره ۱۰۸ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است. 

ارسال نظر